می نویسیم از نو شدن .....

 

سلام ، قراره از نو شدن بنویسم .... از چیزی که حقیقت ندارد .... از آنچه اصالتش از ذهن گرفته می شود . چرا اینقدر سرد ؟؟؟؟ باور کن خودم هم نمی دونم ، اما راست گفتی ، تاریخ مرتب داره تکرار میشه !!!!! همه از روی هم مینویسن .از روی هم زندگی میکنن . از روی هم عاشق میشن . حتی از روی هم فکر میکنن ......... و یه روز خیلی بی اهمیت میمیرن !!!!

ذهنم خالیه . میدونم میخوام یه چیزی بگم که این زیر توی گلوم گیر کرده ولی انگار نمیدونم چیه . من به خدا ایمان دارم . از مال این دنیا فقط همین حقیقت قابل بیان برام مونده و همه چیز بجز این از بین میره و برام نخواهد ماند . و عشق ....

دوست داشتن . آنچنان که دستت در دستی ذوب شود . و نفست در نفسی گره بخورد . من اینجوری درکش کردم . با دردی غریب و انتظاری که هیچوقت به انتها نمیرسه . من هنوز دلبسته ی این زندگی بی رنگ و لعابم . هنوز کورسوی امیدی هست ، به بازگشت این بشر پر ادعا...... 

 

برای تو ،

ملینا ........

نظرات 1 + ارسال نظر
امیرعلی چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 23:25

نو شدن همراه با تلخی..ذات نو شدن و نو دیدن و نو فکر کردن شیرینی و خوبی باید باشه...اگر قرار آخر قصه تلخ باشه پس شیرینی شروعش و به راحتی از دست نده...
باز هم نوشتی برای تو....
تو عاشقی ملینا؟! عاشق شخص حقیقی؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد