شهر من من به تو می اندیشم
نه به تنهائی خوِیش
از پس شیشه تو را میبینم
که گرفتی مرا در بر خویش
من وضو با نفس خیال تو میگیرم
و تورا میخوانم
و به شوق فردا که تورا خواهم دید
چشم به راه میمانم
تن من پاره ای از ان تن توست
و قشنگ ترین شب های پر ستاره شب توست
پشت قاب شیشه ی پنجره ای
که شبای من و با خود می بره
جایی که گذشته ها مثه تصویر از تو باغش می گذره
پشت قاب بی نفس
مثه اون پرنده که دلش گرفته تو قفس
مثه یک حقیقته رفته به اب منو با خود می بره مثل یه رویا توی خواب
شهر من من به تو می اندیشم
نه به تنهائی خویش
از پس شیشه تو را میبینم
که گرفتی مرا در بر خویش
من وضو با نفس خیال تو میگیرم
و تو را میخوانم
و به شوق فردا که تو را خواهم دید
چشم به راه میمانم
....
راستش این آهنگ زمان دانشجوئیم خیلی فاز می داد
آی بغض گلوتو می گیره وقتی تو زمستون ، اونم غروب جمعه ، 20 سانت برفم اومده باشه و تو هم سه ماه خونه نرفته باشی،
اونقت مردی اگه اینو گوش کنی و گریه ات نگیره
مرسی ملینا
بهم چسبید
با اینکه الان دارم تو شهر خودم ،کنار خانوادم زندگی می کنم اما دلم واسه شهر ارزو هام خیلی تنگ شده
بای بای
بغض را شناختم ... آن را نفس کشیدم و رفتن را زندگی کردم..........
راستی با مهرنوش دوست شدم !!!!!!!!!!۱
سلام آبجی خانمم
خوشحالم دوستای جدید پیدا کردی
فریتی هم خنده دار می نویسه روحیه ات باز می شه
بای بای
ملینا
ها کجائی خانم؟
این سیستم جدید از راه نرسید؟
خودت خوبی؟ حالت بهتر شده انشا الله
بای بای ملینا