بالاخره تمام شد .... نمی دانم حالم خوب است یا بد ؟؟؟؟ نمیدانم باید چه بگویم ... دیگران می گویند هنوز داغم ... ولی خوبم ..... نمیدانی چقدر در رویاهایم این روز را با آه و گریه انتظار می کشیدم .... حالم خوب است ... بهتر هم می شود ... نه ... خدا را دیدم ... لمسش کردم .... در آغوش کشیدمش و هزار بار بوسیدمش .... انگار مثل مخدری در من جاری شد .... سرتاسرم از او پر شد ... گفتم که پاییز امثال با همه سالها فرق دارد .... 16 آبان برای همیشه ثبت خواهد شد ...................
ساعت 5 صبح 16آبان : رهایی !!!!!!!!!!!
خوشحالم که تمام شد و آرزوی موفقیت را همیشه نثارت میکنم.
انتظار کشیدن برای خودن نوشته هات خیلی بده... اگر برات مشکلی نداره... یک مقدار زود به زود آپ کن... اینجا رو من از وبلاگ خودم بیشتر دوست دارم... حرفای من اینجا از تریق تو زده میشه... حرفایی که خودم نمیتونم بگم...
موفق باشید... دوست عزیز!!!
بی نهایت سپاسگذارم .... چشم ....