تهوع بی بدیلی ست بودن !!!! هر روز بیدار شدن ...گشت زدن در این روزگار بی در و پیکر و باز خوابیدن .....
دیشب تا نیمه ، تخیل حضورش در من بیداد می کرد ..... دستهایش آآآآه ..... می آید ، می دانم !!!!
او گفته است می آید ، و من دلم می خواهد ، با تمام زود باوری بچه گانه ام ، باورش کنم ..... بس است برای من ..... این همه نغمه های تلخ ..... این همه نیامدن ها ..... انتظارها ....
من می دانم می آید ..... و آنروز ، من فخر باورهایم را با قهقهه ای تلخ ، به همه تان ، تک به تک خواهم فروخت .....
بهمن نزدیک است ........... می دانم می آید !!!!!!!!!!!!!
ملینا
وبلاگ زیبایی داری
پست انتظار خیلی زیبا بود
یه سر هم به من بزن
فکر کنم مطالبمون شبیه هم باشه