-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مرداد 1387 22:33
سلام آره اینطور خلاصه ..... الان اومدم خیلی ناراحت بودم . پیامهارو خوندم خوشحال شدم . این روزها حوصله کسی رو ندارم ولی برای این دنیای مجازی حوصله دارم . چه خبرا . من سیستم ندارم فعلا دارم میرم سفر بعد میام . ولی آپ دیت میکنم . بای بای .... راستی .... بر میگردم ... حتما !!!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیر 1387 19:29
سلام ... من خیلی بهترم . زندگی داره میگذره و سخت هم میگذره .... تازه واسه من که همه میگن بی عار و بیخیالم .... دیشب موبایلم رفت زیره ماشین و خورد و خاکشیر شد ..... ناراحت نیستم ولی موبایل ندارم . گوشی اضاف داشتین خبر بدین !!!! یه بدبخت
-
پردیم که پریدیم !!!
سهشنبه 18 تیر 1387 02:56
دل نیست کبوتر که چو برخاست بشیند از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم....
-
آزادی !!!!!!!!!!
شنبه 15 تیر 1387 16:57
سلام . انگار دنیا دور سرم می چرخه .... انگار همه جا تاریک و مه گرفتست و انگار باز تنهام ..... دارم همه چیزو تجربه میکنم . دارم با همه وجودم نفس میکشم . نمیدونم این حس مرگه یا زندگی ! نمیدونم هفته پیش چرا یه دفعه به سرم زد اونهمه قرصو بخورم . اینجا ایران است ! جایی که داغ آزادی برای همیشه بر دلها خواهد ماند . جایی که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیر 1387 17:41
سلام رفتم که تو وبلاگاتون نظر بدم باز نمی شد . مرسی بخاطر تبریک روز زن ...... ایشالله تا ۱۰ روز دیگه میام . شایدم زودتر ..... دوستتون دارم .... بای بای ...
-
اگه بذارین آدم ۲ روز راحت باشه ها .... :)
چهارشنبه 29 خرداد 1387 14:12
میخواستم ننویسم اما از اونجا که شما متن طنز آمیز این نوشته رو جدی گرفتین مجبور شدم بیام و بگم که اینقدر حساس نباشین .... یه عمره شماها میگین ... حالا چند خطی ام ما گفتیم .... لطفا به تیریپ قباتون بر نخوره .... راجع به اون فرمول رفتم تو سایتت پیداش نکردم .... تا جایی که یادمه این بود .... v2 - v1 = -2gh اگه این بود که...
-
مرخصی ....
دوشنبه 27 خرداد 1387 19:52
میخواستم بگم یه مدته حالم خوب نیست . از درسو دانشگاهو کارو همه چی بریدم . حتی زندگی ..... میخوام یه مدت نباشم . میام میخونم اما نمیخوام حرفی بزنم . خستم و این احساسی که دارم غیر قابل بیان !!! نمیتونم بخورم . نمیتونم بخوابم . نمیتونم بخونم . نمیدونم چطور بعضی آدمها زندگی میکنن . چرا ما گم میشیم مرتب . چرا بیقراریم و...
-
و اما مردها .....
دوشنبه 27 خرداد 1387 19:41
این در ادامه ی یاداشت دوست عزیزی در وبلاگهای همسایه میباشد . مردها موجوداتی هستند شهوتی . شهوت در پول . در جاه و مقام . در کار . در عشق . در زندگی ........ میخوان از همه بالاتر باشن . خدا نکنه بهشون بگی اشتباه میکنن . یا کاریو بلد نیستن ......... و بوووووووم م م م م م م انگار دنیا روی سرشون خراب میشه . اکثر قریب به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 خرداد 1387 19:29
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان ، خواهد شد آشکارا ........... ملینا
-
مرسی ........
یکشنبه 12 خرداد 1387 16:26
زندگی در گذر است ... پنجره ، عشق ، هوا ، آب ، زمین مال من است ..... میدونم و نمی دونم . می فهمم و نمی فهمم ..... گاهی آدمیزاد میداند که میسوزد و دست میزند . میداند که می بازد و می رود .... بخاطر همه نظراتتون ممنون .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 خرداد 1387 16:56
ترانه هایت دروغ حرفهایت بودند و بس و نزول آیه های مستی تنها هجوم شهوت چشمانت. و دستانت بدکاره ای ، شاید هزاران بار توبه کار.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 خرداد 1387 12:19
و این لحظه پر از معناست پر از آواز بودن هاست در این سرمای سوزنده دلم گرم است و تابنده تویی همدم ، تویی همراه تویی نور و تویی گرما به چشمانت نظر کردم دلم لرزید ، یاد کردم همان وقتی که میگفتی بدون من تو می میری من هم از خود گذر کردم به سوی تو سفر کردم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 خرداد 1387 12:15
زندگی خوردن و خوابیدن نیست . انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست . زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف . یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوا ر به دیوار همند ( دکتر علی شریعتی )
-
قهرمانی منچستر یونایتد به همه منچستریها و خودم تبریک میگم !!!!!!
دوشنبه 6 خرداد 1387 16:03
این هم عکسهای قهرمانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خرداد 1387 15:40
در این زمانه بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه نا باور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی ذلال پرست رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار را برای من کمال...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خرداد 1387 15:09
نه زیباست ، میدونم ... نو شدن و همیشه هم در ذات یک مرگ یک تولد صورت میگیرد . دیدی بعضی وقتها با ورود یک چیز به زندگیت ، یک چیز دیگه خارج میشه ؟ نمیدونم چطور روابط آدمها هم وارد این سیکل شده ... نمیدونم چرا هرچی خدا سعی کرد آدمو به سمت شرافت و آدمیت و شعور هل بده باز ما هی به سمت همون ذات حیوانی بی ارزشمون سُر میخوریم...
-
می نویسیم از نو شدن .....
چهارشنبه 1 خرداد 1387 13:41
سلام ، قراره از نو شدن بنویسم .... از چیزی که حقیقت ندارد .... از آنچه اصالتش از ذهن گرفته می شود . چرا اینقدر سرد ؟؟؟؟ باور کن خودم هم نمی دونم ، اما راست گفتی ، تاریخ مرتب داره تکرار میشه !!!!! همه از روی هم مینویسن .از روی هم زندگی میکنن . از روی هم عاشق میشن . حتی از روی هم فکر میکنن ......... و یه روز خیلی بی...
-
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 16:28
سلام انسان همواره در مسیر تجربه نمودن است . در این مسیر ذوب می شود . گدازه می شود . می سوزد .... چقدر دیر شده .... چه شبهایی پر حسرتی !!!!!!!!! خیلی وقته که برگشتم و نیستی !!!!!!! روزها و ساعتها و نامه ها و حرفها و ........... همه و همه سال میشود که در من روزی هزار بار زنده میشود . کسی میگفت در آن دیار دیگر کاش بودن و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 19:13
سلام.... این را برای تو مینویسم .... تویی که آنچنان در منی که حس ات را حس میکنم . سال میشود که عکسی که بعد از ساعتها در نت یافتم و در کیفم مانده است و حسرتی در قلبم هر روز شعله میکشد ... نه برای داشتن تو .... که من تو را همیشه دارم ، که برای آن 3 روز که من وجود تو را زندگی کردم . اگر میشنوی که ایمان بیاور دلم برایت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 17:12
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 17:10
... دیریست که دلدار پیامی نفرستاد در منزل ما نور امیدی نفرستاد عمریست که ماخانه خراب رخ اوییم لیک از گل رویش نشانی نفرستاد ما مست می و ساقی و لعل لب اوییم لیک در میکده جامی و سلامی نفرستاد ما حلقه به گوشان در خانه ی اوییم لیک آن پادشه عشق یک گوشه چشمی نفرستاد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1387 16:44
باور نمی کنم... هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد... یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل شده است... و لحظات چنان به سختی و سنگینی ، بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم... هیچ نمی دانم چرا؟؟؟ اما می دانم.. کس دیگری به درون من پا گذاشته است.. و اوست که مرا چنان بی طاقت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1387 16:41
عروس بهشت .. . تو را در خواب های ندیده ام ، خواب خواهم دید و این خیال این روزهای من است. مرا چه کسی قناعت آموخت که به خیالی این چنین قانع باشم؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1387 16:40
پوچ! حوالی بیهودگی ، طرف های هیچکس پرسه هایم را می شمارم. و دستانم که مدام فقدان حضور مرا ضجه می زنند. *به خودم عجیب بدهکارم ؛ یه زمستون یه بهار یه تابستون یه پاییز !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1387 16:38
۱۹ تیرماه !!!!!!!!!!! با کدام ترانه بپوشانم اندوه دلی را که قرار ندارد!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1387 16:37
! ترانه هایت دروغ حرفهایت بودند و بس و نزول آیه های مستی تنها هجوم شهوت چشمانت. و دستانت بدکاره ای ، شاید هزاران بار توبه کار.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1387 16:37
هیاهو! واژه سر عصیان دارد لحظه ازدحام گفتن و دستان من که خالیست چرا متروک نمی مانی میان ازدحام لحظه هایم؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 فروردین 1387 00:51
باز سردم است ..... و تا همیشه منتظرم خواهند گذاشت برای یک کلمه، یک حرف ، و یک احساس .... و این لحظه تا ابدیت جاری خواهد ماند و این انتظار بی انتخاب من زنده مانده است .... و جالب است که بهتر از من ، در من می زید .... و من هنوز به لحظه ی آن فریاد سهمگین و جنون آمیز فکر میکنم و در خیال خام خود در یک ارتفاع خیلی بلند ،در...
-
ماندن ...
سهشنبه 23 بهمن 1386 16:28
نمی توانستم،دیگر نمی توانستم صدای پایم از انکار راه بر می خاست و یأسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ که بر دریچه گذر داشت، با دلم می گفت: « نگاه کن تو هیچ گاه پیش نرفتی تو فرو رفتی..........»
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 بهمن 1386 16:26
پسِ هر تیره گی چشم کسی ،روزنی پیدا هست.که در آن غم و ظلمت دست می شویند، بزم می گیرند؛ دیگران می گویندد ! او چه تلخ است با ما ! او چه دیر می آید گاه گاه نزدیکی ما کاش می دانستیم؛ " تلخی حرف همو از غم تنهایی ست، باورم نیست ندانیم پاسخ این را که ، از چه ما تنهائیم؟