و این منم ...........




و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست های سیمانی.......
من سردم است......
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
............
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
به داس های واژگون شده بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد...
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 13:00

kheili zibast azizam

666 پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 13:02

آری ایمان می آوریم ....

من جمعه 23 آذر 1386 ساعت 01:20

اگر روزی عاشق شدی


قصه ات را برای هیچ کس بازگو نکن


این روزها


چشم حسودها


به دود اسپند


عادت کرده است

امین شنبه 24 آذر 1386 ساعت 17:56 http://www.kimiyagar.blogsky.com

درود
ممنون از دعوتتون...
من شما را میشناسم...!؟
انتخاب های جالبی بود...
رستگار و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد