پردیم که پریدیم !!!

 

دل نیست کبوتر که چو برخاست بشیند از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم....

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 13:37 http://0228city.blogsky.com/

چو کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من رمیدم
نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
چو به دام تو در اوفتم
همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم

سر بزن به ما

بابک.پ.25 چهارشنبه 19 تیر 1387 ساعت 00:42 http://www.bishehsar.blogsky.com

سلام
خوب خواهر من وقتی خودت می فرمائی : چو پریدیم ،پریدیم
چرا حرص می خوری؟ چرا ناراحت می کنی خودتو؟چرا خون خودتو آلوده می کنی به انواع و اقسام ناراحتی ها می کنی؟!!!
به قول خودت چو پریدیم پریدیم ،پس بی خیال بچسب به زندگی
بای بای

امیرعلی جمعه 21 تیر 1387 ساعت 23:39

حیف از این صفحهء تاریک زمان

ALI یکشنبه 24 شهریور 1387 ساعت 15:26

بی تو مهتاب شبی بازم از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
از علی به بهترین استاد دنیا!

نمیشناسم ... اما اگه از شاگردام هستی خوشحال شدم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد