نه نه نه ....

 

... شاید بهتر است سانسورگر شوم و احساس و کلامی که در لحظه ام جاری می شوند و من فقط نگارنده ی آن هستم تو را به اشتباه نندازند . من طغیان کردم . اعتراض را برگزیدم چون به عالم و آدم اعتراض داشتم . داشتم می مردم . می توانی درک کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   لحظه ای که انسان نبودن را به بودن ترجیح میدهد ؟؟؟؟؟ خراشهایی که می سوزد یا نفسی که بند می آید. درد معده هم اضاف می شود .

به خدا که من معترضم . و اگر جلویم را نگیرند تا صبح می نویسم و فریاد میزنم . آنقدر که گوشها دیگر حساسیتی به صدایم نداشته باشند .

من هنوز هم نمی دانم چه شده است .... می دانی عزیز ؟؟؟؟  ما گم شده ایم .... در لایه های آفرینش ذوب شده ایم . جذب شده ایم و مرتب داریم  دور خود می چرخیم .

دلم گرفته است ... نه انگار زار می زند ... شاید اگر این مشت قرصهایی که هر شب میخورم نبود نای حرف زدن هم نداشتم .

می دانم درد است .... بخدا می دانم به در و دیوار زدن برای رهایی از این برزخ آفرینش چیست ....

پک هایت ناگوار شده اند . سیگارت را تمام نکرده بعدی را آتش میزنی . فقط خواستم آرام شوی برادر .... شاید نباید اینگونه می گفتم نبردی نیست .... که هست اما نه آنطور که به جانش بیفتی و با شمشیر تکه تکه اش کنی ... که اگر این بود دیگر چه باک عزیز ؟؟؟

اما این جنگ سرد است ... حریف ما کاش در یک جسم مادی متبلور می شد و ما روزی هزار بار با همین آلات رایج له و لورده اش می کردیم ... و یک عمر راحت شویم .... اما افسوس که هر لحظه و هر ثانیه متولد می شود و جان میگیرد ... از ما تغذیه می کند و ما را نابود ....

سپیدی دغدغه می خواهد برادر .... نگهداشتنش دشوار !!!!!!!!

از حرفهای قبل قصدم فقط آرام کردن بود .... شاید بگویی چه کسی هم از آرامش حرف میزند !!!!من خودم آشفته و پریشانم . اینکه گفتم بهترم ، یک مشکل بود چون از شر یه بار 200 کیلوگرمی که هر روز روی شانه هایم حمل میکردم ، خلاص شدم .

هنوز وابسته این لحظات هستم ، وابسته فریاد زدنی که در این شهر دیگر آرزو شده است ....

تو می رسی برادر .... شک ندارم ... یادت باشد سپیدها باید آرام باشند ـ قهر نکنند و بدانند همه انسانها مثل هم فکر نمی کنند و هر که مثل ما فکر نکرد سیاه نیست ، سپید من !!!

سیگار گاهی تسلی بخش است ، اگر اسیرمان نکند .... موزیک و رانندگی  را هم که به آن اضافه کنی می شود رهایی !!!!!!!! حالا یک باران کم است که خدا می رساند عزیز .....   

 

ملینا  

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 12:19 http://_

جواب است یا سوال ملی جان ؟ ولی قلمت زیبا و دلنشین است .

کلاغ سپید سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 17:10 http://www.bluehope.blogsky.com/

آن چیز که باید میفهمیدم فهمیدم... پس از من دلخور مباش... اگر چیزی گفتم که آزرده خاطرت کرد...
با تمام وجود عذر میخواهم...

سایفر پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 09:06 http://deleqafel.blogfa.com/

چقدر این یکی به دلم نشسسسسسست!

می دونی اعتراض ها رو چه جوری جواب می دن؟ نمی ترسی؟
می خوای بیشتر درد بکشی؟ می دونی اون حریفی که گفتی به اعتراضهای تو چه واکنشی نشون می ده؟ ازته دل می خنده. فقط می خنده. اینقدر می خنده که سیاه میشه و بعد میگه:
تبارک الله احسن الخالقین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد