مباد آن لحظه ی بی جان .... که من دیوانه ای مستم .....

 

..... بیهوده است ... خودم را فریب می دهم تا غرق آرزوهایم .... گمگشته ام را باز یابم .... در آغوشش بگیرم تا ابد .... دلم عکسی نمی خواهد ؟؟؟؟ شبی شاید در اوج مستی و داغی .... همان دستان زیبایت صدا کردم .... و حاشا من نمی ترسم ..... ببوسم تا ابد دستان گرمت را.... خدا را گریه خواهم کرد .... سکوتم تا ابد جاریست .... و چشمانت مرا از من رباییدست ..... شب آرام و سردت را .... درودی بی گمان دارم .... و ترسیدم !!!!!!!!!   مبادا گرمی دستان پر مهرت .... 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
سکوت شبانه سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 18:28

بیهودگیست بیهودگی در اوج امیال خواستنی

کلاغ سپید سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 21:14 http://www.bluehope.blogsky.com/

شاید بهتر است مدتی بیاندیشی... به آن چیزی که فکر نکرده ای...
حقیقت چیست؟! آیا چشمان تو به حقیقت بینا هستند؟! یا اینکه آنها را بسته ای تا مبادا حقیقتی که آزارت میدهد را ببینی؟! من نیز همینگونه هستم... به همین دلیل مدتی در سکوت گذشت...
منتظر هستم!!!

سیاوش چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 17:35 http://otobous1367.blogfa.com

آن شب آرام و سرد که برایش درودی بی گمان است .. پشت پنجره است و منتظر .. منتظر دستانی گرم که پنجره ی شیشه ای را بشکند .. شب منتظر است و ...
پایدار باشی

دلی پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 23:50 http://delestane.blogfa.com/

گاهی حس می‌کنم همه چیز بیهوده است...
حتی نفس کشیدن هم...
اما نمی‌دانم چرا دوباره نفس می‌کشم...

بابک.پ.25 جمعه 1 آذر 1387 ساعت 08:32 http://bishehsar.blogsky.com

سلام ملینای عزیز
ایدوارم که خوب و خوش باشی اما خوشحالش رو نمی دونم که اونم امیدوارم که باشی :)
ملینا؟ این کیه که تو اینقدر بهش مشتاقی ، این کیه که اینقدر داری به آب و آتیش می زنی خودتو؟
نمی تونم درک کنم احساستو اما آرزو می کنم که پس زمینه ی سیاه نوشته هات که تو وبلاگته یه روزی یه رنگ شاد رو مهمون کنه
بای بای

مردی با چشمان گرگ شنبه 2 آذر 1387 ساعت 12:40 http://hmmmm.blogfa.com

امان از عشق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد