... و این به من ثابت کرد در این دنیا همه چیز توهم محض است... و ما در این توهم چشم باز می کنیم و می بندیم ... با دو چیز در زندگیم خداحافظی کردم ... پاهایم که دیگر نا ندارند و تو .... و ای کاش زودتر می فهمیدم .... خنده ام می گیرد .... اشکی نمانده است.... دستانم دیگر نمی لرزند ... مثل آبرو است .... که وقتی میرود انگار بار سنگینی از روی دوشهایت برداشته می شوند .... دیگر سپید شدم کلاغ سپید .... و خدارا شکر میکنم .... هزاران بار ... که زنده ام و  کاش در این دنیا آن چیزی که به آن زنده ام را از من نگیرند .... آن قلم که دستانم خمارگونه می جویند .... خدا را شکر که دستانم هنوز نفس می کشند ... و مرا همین بس.... بقیه را بخشیدم به تو .... جهان ارزانی شما باد .... بدرود .....

 

 

ملینا ... 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
خاطره شنبه 2 آذر 1387 ساعت 15:19 http://khaterehkh.blogsky.com

همه چیز نه
ولی فهمیدن فرق توهم و وقعیت مشکله

بابک.پ.25 شنبه 9 آذر 1387 ساعت 11:15

من اومدم خوندم و رفتم و یادم بمونه پیشت کافیه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد